از سورة الحجرات تا آخر قرآن مفصل گویند و به‏ قال النبى (ص) ان الله اعطانى السبع الطول مکان التوریة و اعطانى المایین مکان الانجیل و اعطانى مکان الزبور المثانى و فضلنى ربى بالمفصل.


و فى روایة اخرى قال (ص): انى اعطیت سورة البقرة من الذکر الاول و اعطیت طه و الطواسین من الواح موسى علیه السلام و اعطیت فواتح الکتاب و خواتیم البقرة من تحت العرش و المفصل نافلة.


بدان که این سورة هزار و چهار صد و هفتاد و شش حرف است و سیصد و چهل و سه کلمت و هفده آیت. جملة بمدینة فرو آمد بر قول جمهور مفسران. ابن عباس گفت مگر یک آیت: یا أیها الناس إنا خلقْناکمْ منْ ذکر و أنْثى‏، این یک آیت بمکه فرود آمد و باقى بمدینه. و درین سورة ناسخ و منسوخ نیست. و در فضیلت سورة ابى کعب روایت کند از


مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الحجرات اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من اطاع الله و من عصاه.


یا أیها الذین آمنوا لا تقدموا بیْن یدی الله و رسوله، قرأ یعقوب: لا تقدموا بفتح التاء و الدال من التقدم اى لا تتقدموا و قرأ الآخرون بضم التاء و کسر الدال من التقدیم و هو لازم بمعنى التقدم. تقول العرب قدم فلان بین یدى الامیر اذا سبقه بالکلام و غیره و قدمت فلانا و تقدمته و قدمته خفیفة بمعنى واحد و یجوز ان یکون متعدیا فیکون المفعول محذوفا و المعنى لا تقدموا القول و الفعل بین یدى رسول الله (ص). قال ابن عباس: نهوا ان یتکلموا بین یدى کلامه بل علیهم ان یصغوا و لا یتکلموا. علماء تفسیر مختلف‏اند در معنى این آیت و در سبب نزول. حسن گفت معنى آنست که «لا تذبحوا» قبل ذبح النبى (ص)، و سبب آن بود که جماعتى روز عید اضحى قربان کردند پیش از آن که رسول نماز عید کرد و قربان، پس این آیت فرود آمد و رسول ایشان را فرمود تا اعادت قربان کردند و فى الخبر عن البراء بن عازب قال خطبنا النبى (ص) یوم النحر، قال ان اول ما نبدأ به فى یومنا هذا ان نصلى ثم نرجع فننحر فمن فعل ذلک فقد اصاب سنتنا و من ذبح قبل ان نصلى فانما هو لحم عجله لاهله لیس من النسک فى شی‏ء.


قومى گفتند این آیت در روزه روز شک فرو آمد و المعنى لا تصوموا قبل ان یصوم نبیکم. و فى ذلک ما روى مسروق قال: دخلنا على عائشة فقالت یا جاریة خوضى شرابا، فخاضت فقالت لهم ذوقوا فانى لو کنت مفطرا لذقت لکم قالوا نحن صیام قالت و ما صومکم، قالوا ان کان من رمضان ادرکناه و ان لم یکن منه تطوعناه، فقالت انما الصوم صوم الناس و الفطر فطر الناس و الذبح ذبح الناس و انى صمت الشهر فادرکنى رمضان و ان ناسا کانوا یصومون حتى نزلت هذه الایة. مقاتل بن حیان گفت: سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا جمعى یاران بیست و هفت کس بزمین تهامه فرستاد، منذر بن عمرو الانصارى بریشان امیر کرد، چون به بئر معونه رسیدند قومى مشرکان بنى عامر بر ایشان رسیدند و همه را بکشتند مگر سه کس بازگشتند تا رسول خدا را از آن حال خبر کنند، چون بدر مدینه رسیدند، دو مرد را دیدند از قبیله بنى عامر که از نزدیک رسول خدا میآمدند. ایشان آن دو مرد را بى‏دستورى رسول بکشتند و رسول کشتن ایشان بى‏دستورى کراهیت داشت و در شأن ایشان آیت آمد که: لا تقدموا بیْن یدی الله و رسوله، اى لا تقضوا امرا دون الله و رسوله. بى‏دستورى و بى‏فرمان رسول هیچ کار پیش مگیرید و هیچ حکم مکنید، در هیچ شرع از شرایع دین از قتل و قتال و غیر آن. و روى عن ابن عباس: قال معناه: لا تقولوا خلاف الکتاب و السنة و قیل معناه لا تمشوا بین یدى رسول الله و کذلک بین یدى العلماء فانهم ورثة الانبیاء، دلیله ما


روى عطاء عن ابى الدرداء قال رآنى رسول الله (ص) امشى امام ابو بکر فقال تمشى امام من هو خیر منک فى الدنیا و الآخرة ما طلعت الشمس و لا غربت على احد بعد النبیین و المرسلین خیر او افضل من ابى بکر


و اتقوا الله فى تضییع حقه و مخالفة امره، إن الله سمیع، لاقوالکم، علیم بافعالکم و احوالکم.


یا أیها الذین آمنوا لا ترْفعوا أصْواتکمْ فوْق صوْت النبی در خبر است که قوم بنى تمیم رسیده بودند بحضرت نبوت و میخواستند که یکى را بر ایشان مهتر کنند تا امیر ایشان باشد. بو بکر یکى اختیار کرد نام وى قعقاع بن معبد. عمر خطاب دیگرى اختیار کرد نام وى اقرع بن حابس. بو بکر گفت: مخالفت من خواستى باین اختیار که کردى. عمر گفت: من مخالفت تو نخواستم. سخن میان ایشان دراز گشت و خصومت در گرفتند و بآواز بلند سخن گفتند.


انس بن مالک گفت: کاد الخیران ان یهلکا. آن گه در شأن ایشان آیت آمد که: لا ترْفعوا أصْواتکمْ فوْق صوْت النبی، بو بکر گفت: آلیت على نفسى ان لا اکلم النبى (ص) ابدا الا کاخى السرار، سوگند یاد کردم که از این هرگز با رسول خدا سخن بلند نگویم، مگر چنانک با همرازى پنهان سخن گویند و عمر بعد از آن با رسول سخن چنان نرم گفتید که رسول دشوار توانستى شنید. انس مالک گفت ثابت بن قیس بن شماس خطیب رسول بود که خطباء عرب را جواب دادى در مجلس رسول.


و در مجمع عرب آن روز که این آیت فرو آمد بترسید و در خانه نشست دلتنگ و اندوهگن گریان و زارى‏کنان و میگفت انا الذى ارفع صوتى فوق صوت النبى و انا من اهل النار.


مگر این آیت بشأن من فرود آمد که من آواز بلند میدادم بحضرت نبوت. آه که اعمال من حابط شد و من از آتشیانم و این سخن از بهر آن میگفت که کان جهورى الصوت و فى اذنیه وقر، گوش وى گران بود و سخن بلند گفتید پس باین سبب از حضرت رسول بازماند و خانه بر خود زندان کرد. این قصه با رسول گفتند، رسول برخاست و بر خانه وى آمد و او را ببهشت اعظم بشارت داد. گفت: بل انت من اهل الجنة.


و روى انه قال یا رسول الله لقد خشیت ان اکون قد هلکت قال لم؟ قال نهى الله ان نحب ان نحمد بما لم نفعل و انا رجل احب الحمد و نهانا ان نرفع اصواتنا فوق صوتک و انا رجل جهر الصوت و نهانا عن الخیلاء و انا رجل احب الجمال، فقال یا ثابت اما تحب ان تعیش حمیدا و تقتل شهیدا، فقتل یوم الیمامة.


قال سلیمان بن حرب ضحک انسان عند حماد بن زید و هو یحدث بحدیث عن رسول الله، فغضب حماد و قال انى ارى رفع الصوت عند حدیث رسول الله (ص) و هو میت کرفع الصوت عنده و هو حى و قام و امتنع عن الحدیث ذلک الیوم، و لا تجْهروا له بالْقوْل کجهْر بعْضکمْ لبعْض، اى لا تخاطبوه باسمه و کنیته کما یخاطب بعضکم بعضا، بل خاطبوه بالنبوة و الرسالة بتوقیر و تعظیم و قولوا یا نبى الله یا رسول الله کقوله: لا تجْعلوا دعاء الرسول بیْنکمْ کدعاء بعْضکمْ بعْضا. أنْ تحْبط أعْمالکمْ، یعنى لئلا تحبط اعمالکم لان ذلک اذا کان عن قصد بعد النهى کفر لان فیه استخفاف النبى‏ و ذلک محبط، و أنْتمْ لا تشْعرون انه محبط. ابن عباس گفت: پس از آنکه این آیت فرو آمد، یاران همه متأدب گشتند و بحضرت رسول بتعظیم و توقیر نشستند و سخن نرم گفتند. رب العالمین آن بپسندید، و ایشان را در آن بستود و وعده ثواب نیکو داد، گفت: إن الذین یغضون أصْواتهمْ عنْد رسول الله، اجلالا له، أولئک الذین امْتحن الله قلوبهمْ للتقْوى‏، اى اخلصها و اختبرها کما یمتحن الذهب بالنار، فیخرج خالصا، و قوله للتقوى، اللام لام العاقبة اى ادى الامتحان الى التقوى، لهمْ مغْفرة، لذنوبهم، و أجْر عظیم لطاعاتهم.


روى ابو هریرة قال قال رسول الله (ص) لن یزال قلب ابن آدم ممتلئا حرصا الا الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى، قال راوى الحدیث فلقد رأیت رجلا من اصحاب رسول الله (ص) یرکب الى زراعة له و انها منه على فراسخ و قد أتى علیه سبعون سنة.


و روى انه قال (ص) لا یزال قلب ابن آدم جدیدا فى حب الشی‏ء و ان التقت ترقوتاه من الکبر الا الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى و هم قلیل.


إن الذین ینادونک منْ وراء الْحجرات، قراءة العامة بضم الجیم، و قرأ ابو جعفر بفتح الجیم و هما لغتان و هى جمع الحجر و الحجر جمع الحجرة و هى جمع الجمع.


الحجرة المکان یتحجر المرء لنفسه یمنع غیره من مشارکته فیه مشتقة من الحجر و هو الحبس.


ابن عباس گفت: این آیت در شأن قومى فرو آمد از قبیله بنى العنبر و هم حى من بنى عمرو بن تمیم. رسول خدا لشکرى فرستاد بایشان و عیینة بن حصن الفزارى را بر ایشان امیر کرد. چون دانستند که عیینة نزدیک رسید، عیال و فرزندان بگذاشتند و خود بگریختند. عیینة فرزندان ایشان برده گرفت و بمدینة آورد، بعد از آن پدران ایشان آمدند و فدا آوردند تا فرزندان را باز خرند، وقت مهاجرت بود چون در مدینة آمدند و رسول خدا آن ساعت در حجره بود در خلوت و در قیلولة. فرزندان چون پدران خود را دیدند، فرا ایشان زاریدند و بگریستند. ایشان در آن وقت بشتافتند بدر حجره رسول و بآواز بلند میگفتند یا محمد اخرج الینا، رسول در قیلوله بود، بآواز ایشان از خواب بیدار گشت و بیرون آمد: ایشان گفتند یا محمد فادنا عیالنا، عیال ما بما باز فروش. جبرئیل آن ساعت فرو آمد، گفت: یا محمد ملک میفرماید که هم از ایشان حاکم ساز تا این حکم کند، رسول گفت راضى باشید که سبرة بن عمرو که بر دین شماست بر شما حکم کند، ایشان گفتندى راضى باشیم، سبرة گفت: عم من حاضر است و او مه من است تا وى حکم کند و هو الاعور بن بشامة. رسول وى را فرمود تا حکم کند اعور گفت یک نیمه ایشان آزاد کنى بى‏فدا و یک نیمه را فدا دهند. رسول خدا گفت فعلت و رضیت. این آیت در شأن ایشان فرو آمد.


ابن عباس گفت: لو انهم صبروا حتى یخرج الیهم، رسول الله (ص) لاطلق اسراهم کلهم بغیر فدى و قوله: أکْثرهمْ لا یعْقلون فیه قولان احدهما: لا یفعلون فعل العقلاء لقلة اناتهم و کثرة تهورهم، فان النبى (ص) لم یکن یحتجب عن الناس الا فى وقت یخلو فیه بامر نفسه، فمن أزعجه عن ذلک کان منسوبا الى قلة العقل و سوء الادب. و الثانى: لا یعلمون عظم حرمتک و ان الصبر خیر لهم، لانک کنت تعتقهم جمیعا.


و روى ان وفد بنى تمیم جاءوا الى النبى (ص) فنادوا على الباب یا محمد اخرج الینا فان مدحنا زین و ان ذمنا شین. قال فسمعها رسول الله (ص)، فخرج علیهم و هو یقول انما ذلکم الله الذى مدحه زین و ذمه شین، قالوا نحن ناس من تمیم جئنا بشاعرنا و خطیبنا لنشاعرک و نفاخرک، فقال (ص) ما بالشعر بعثت و لا بالفخار امرت، و لکن هاتوا. فقال الزبرقان بن بدر. لشباب من شبانهم قم فاذکره فضلک و فضل قومک، فقال الحمد لله الذى جعلنا خیر خلقه فآتانا اموالا نفعل فیها ما نشاء فنحن خیر اهل الارض و من اکثرهم عدة و مالا و سلاحا، فمن انکر علینا قولنا فلیأت بقول هو احسن من قولنا و فعال خیر من فعلنا. فقال رسول الله (ص) لثابت بن قیس بن شماس و کان خطیب رسول الله قم فاجبه فقال الحمد الله احمده و استعینه و أومن به و اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا المهاجرین من بنى عمه احسن الناس وجوها و اعظمها احلاما فاجابوه و الحمد لله الذى جعلنا انصاره و وزراء رسوله و عزا لدینه، فنحن نقاتل الناس حتى یشهدوا ان لا اله الا الله، فمن قالها منع منا ماله و نفسه و من اباها قتلناه و کان زعمه فى الله علینا هینا، اقول قولى هذا و استغفر الله للمومنین و المومنات. فقال الزبرقان لشاب من شبانهم قم یا فلان فقل ابیاتا تذکر فیها فضلک و فضل قومک فقام الشاب، فقال:


نحن الکرام فلا حى یعادلنا


منا الروس و فینا یقسم الربع‏

و نطعم الناس عند القحط کلهم


من السدیف اذا لم یونس القرع‏

اذا ابینا فلا یأبى لنا احد


انا کذلک عند الفخر نرتفع‏

قال: فارسل رسول الله (ص) الى حسان بن ثابت فلما جاء امره لیجیبه فقال حسان:


ان الذوائب من فهر و اخوتهم


قد شرعوا سنة للناس تتبع‏

یرضى بها کل من کانت سریرته


تقوى الاله و کل الخیر یصطنع

قال فقام الا قرع بن حابس، فقال ان محمد الموتى له و الله ما ادرى ما هذا الامر تکلم خطیبنا فکان خطیبهم احسن قولا و تکلم شاعرنا فکان شاعرهم اشعر و احسن قولا. ثم دنا من النبى (ص) فقال اشهد ان لا اله الا الله و انک رسوله فقال له النبى (ص): ما یضرک ما کان قبل هذا، ثم اعطاهم (ص) و کساهم.


قوله: و لوْ أنهمْ صبروا حتى تخْرج إلیْهمْ، اى لو صبروا عما فعلوا و انظروا خروجک، لکان خیْرا لهمْ، فى دینهم بما ینالون من الثواب فى تعظیم نبى الله و فى دنیاهم بما یکون فى ذلک من الدلالة على وفور عقلهم باستعمال السکینة و الوقار، و الله غفور، اى مع هذا غفور لمن تاب منهم، رحیم فى قبول التوبة.


قال ابو عبید قاسم بن سلام ما دققت الباب على عالم قط کنت البر حتى یخرج الى لقوله عز و جل: و لوْ أنهمْ صبروا حتى تخْرج إلیْهمْ... الایة.


قوله: یا أیها الذین آمنوا إنْ جاءکمْ فاسق بنبإ، این آیت در شأن ولید بن عقبة بن ابى معیط فرو آمد که رسول خدا او را فرستاد بوفد بنى المصطلق، تا از ایشان زکاة ستاند، آن قوم چون خبر رسید بایشان که ولید میآید بطلب زکاة، تعظیم فرمان خداى را و حرمت داشت فرستاده رسول را همه سلاح در کردند و بشادى و رامش باستقبال وى بیرون آمدند. ولید چون ایشان را بر آن صفت دید بترسید پنداشت که ایشان بقصد خون وى بیرون آمدند، از آن ترس هم از راه بازگشت با مدینه و رسول را گفت آن قوم مرتد گشتند، زکاة ندادند و قصد خون من کردند. رسول از ایشان در خشم شد و خواست که لشکر فرستد بغزاء ایشان، قومى از ایشان در رسیدند و احوال معلوم کردند، بر خلاف آنکه ولید گفت. رسول ایشان را متهم داشت، خالد ولید با جماعتى بایشان فرستاد تا از حال ایشان بر رسد و حقیقت آن باز داند. خالد رفت و ایشان را بر ایمان و طاعت دید و بر بانگ نماز و جماعت و مال زکاة جمع کرده و فرمان خداى و رسول در آن بجاى آورده، خالد حال و قصه ایشان با رسول نمود و در شأن ولید بن عقبه آیت آمد که: یا أیها الذین آمنوا إنْ جاءکمْ فاسق بنبإ، اى ان جاءکم کاذب بخبر یعظم وقعه فى القلوب، فتبینوا، اى قفوا حتى یتبین لکم ما جاء به اصدق هو ام کذب، أنْ تصیبوا، یعنى کى لا تصیبوا بالقتل و القتال، قوْما، برءاء بجهالة منکم بحالهم، فتصْبحوا على‏ ما فعلْتمْ نادمین على عجلتکم و کان النبى (ص) یقول التبین من الله، و العجلة من الشیطان، و قال بعض المفسرین دلت هذه الایة ان خبر الواحد العدل یجب العمل به لان الله تعالى امر بالتثبت فى خبر الفاسق و لو تثبتنا فى خبر العدل لسوینا بینهما.


و قال ابن عباس: رد رسول الله شهادة رجل فى کذبة واحدة و قال: ان شاهد الزور مع العشار فى النار. و قال (ص) من شهد بشهادة زور فعلیه لعنة الله و من حکم بین اثنین فلم یعدل بینهما، فعلیه لعنة الله و ما شهد رجل على رجل بالکفر الا باء به احدهما ان کان کافرا فهو کما قال و ان لم یکن کافرا فقد کفر بتکفیره ایاه.


و اعْلموا أن فیکمْ رسول الله، فاتقوا ان تقولوا باطلا فان الله یخبره و یعرفه احوالکم فتفضحوا لوْ یطیعکمْ الرسول، فی کثیر من الْأمْر مما تخبرونه به فیحکم برأیکم لکان یخطى فى افعاله کما لو قبل من الولید فقتل و قتلتم و اخذ المال و اخذتم، لعنتمْ، اى لأثمتم و هلکتم. العنت الهلاک و الوقوع فیما لا مخلص منه. قال الله تعالى: ذلک لمنْ خشی الْعنت منْکمْ و قال تعالى: عزیز علیْه ما عنتمْ. و لکن الله حبب إلیْکم الْإیمان، فجعله احب الادیان الیکم، و زینه، اى حسنه، فی قلوبکمْ، حتى اخترتموه و تطیعون رسول الله و ذلک بتوفیقه ایاکم و المعنى و لکن الله حبب الیکم الایمان فاطعتموه فوقاکم الله العنت، و کره إلیْکم الْکفْر، اى بغض الیکم الجحود بالله و الرسول، و الْفسوق، یعنى الکذب و النفاق و العصیان، جمیع معاصى الله، أولئک، اى اهل هذه الصفة، هم الراشدون المهتدون.


فضْلا من الله، اى کان هذا فضلا من الله، و نعْمة، رحمة، و الله علیم، بکرامة المومنین، حکیم فیما جعل فى قلوبهم حب الایمان و بغض الکفر و الفسوق و العصیان.


قوله: و إنْ طائفتان من الْموْمنین اقْتتلوا، سعید جبیر گفت و مجاهد که این آیت در شأن دو قبیله انصار فرو آمد: اوس و خزرج، که در عهد رسول خلاف در میان ایشان افتاد و بهم برآویختند و یکدیگر را زخم کردند بدست و چوب و نعلین، رسول خدا این آیت بر ایشان خواند و میان ایشان صلح افکند. قال ابن بحر القتال لا یکون بالنعال و الایدى و انما هذا فى المنتظر من الزمان، ابن بحر گفت: الله تعالى درین آیت ذکر قتال و مقاتله کرد و جنگى که در آن دست زدن و نعلین زدن بود، آن را قتال نگویند، پس مراد باین آیت اهل بغى‏اند که در روزگار پدید آیند و قتال با اهل عدل کنند، حکم ایشان اینست که الله فرمود: فأصْلحوا بیْنهما، یعنى ادعوهما الى کتاب الله و الرضا بما فیه لهما و علیهما، فإنْ بغتْ إحْداهما على الْأخْرى‏، و ابت الاجابة الى حکم کتاب الله، فقاتلوا التی تبْغی حتى تفی‏ء اى ترجع، إلى‏ أمْر الله فى کتابه فإنْ فاءتْ اى رجعت الى الحق، فأصْلحوا بیْنهما بالْعدْل، بحملها على الانصاف و الرضا بحکم الله و أقْسطوا، اى اعدلوا، إن الله یحب الْمقْسطین بدان که اهل بغى ایشانند که بر امام عدل خروج کنند و از فرمان وى بیرون شوند. و در ایشان سه چیز موجود بود: یکى آنست که جمعى انبوه باشند با قوت و با شوکت. دیگر آنست که خود را تأویلى نهند محتمل. سوم آنست که امامى نصب کنند و مقتداى خود سازند، چون این سه شرط در ایشان مجتمع شد اهل بغى باشند، حکم ایشان آنست که امام اهل عدل نخست ایشان را باطاعت خود خواند، اگر ظلامه‏اى ظاهر کنند که بر ایشان میرود، از ایشان دفع کند و دست ظالم از ایشان کوتاه کند و اگر ایشان را ظلامه‏اى نباشد و رنجى نبود و بر بغى خویش مصر باشند امام عدل با ایشان قتال کند، تا بقهر ایشان را باطاعت آرد و در قتال ایشان هر که پشت بداد، روا نیست که از پى وى روند و قصد وى کنند. و اسیر که در دست اهل عدل آید روا نیست که او را بکشند و مجروحى که بیفتد، روا نیست که او را تمام بکشند. امیر المومنین على (ع) در حرب جمل منادى را فرمود تا ندا کرد: الا لا یتبع مدبرا و لا یوقف على جریح.


و در حرب صفین اسیرى آوردند پیش على (ع). على گفت: لا اقتلک صبرا انى اخاف الله رب العالمین.


اما هر چه از دو طائفه در حال قتال کشته شود یا مالى بتلف آید در آن حال ضمانى واجب نکند. اما قومى اندک که آن سه شرط در ایشان موجود نبود نه کثرت و نه تأویل و نه نصب امام، حکم ایشان اگر تعرض مسلمانان کنند حکم قطاع طریق بود نه حکم اهل بغى.


روى ان علیا (ع): سمع رجلا یقول فى ناحیة المسجد لا حکم الا لله، فقال على کلمة حق اید بها باطل لکم علینا ثلث: لا نمنعکم مساجد الله ان تذکروا فیها اسم الله و لا نمنعکم الفى‏ء ما دامت ایدیکم مع ایدینا و لا نبداکم بقتال.


و فى الایة دلیل ان البغى لا یزیل اسم الایمان لان الله عز و جل سماهم مومنین مع کونهم باغین.


یدل علیه ما روى الحارث الاعور ان على بن ابى طالب سئل و هو القدوة فى قتال اهل البغى، عن اهل الجمل و صفین أ مشرکون هم، قال لا من الشرک فروا، فقیل منافقون هم: قال لا ان المنافقین لا یذکرون الله الا قلیلا، قیل فما حالهم قال اخواننا بغوا علینا.